نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی در حوادث سیاسی عراق (66-72 هجری) (2)


 

نويسنده: دکتر خلیل شاکرحسین
مترجم: علی غلامی دهقی*




 
منابع اصلی درباره‏ی سرنوشت عمیر بن حباب ـ از فرماندهان سپاه شام ـ اختلاف نظر دارند. بلاذری دو گونه روایت در این‏باره آورده است؛ روایت نخست می‏گوید: عمیر فرار را عار دانست و همراه سپاه شام بر ضدّ کوفیان جنگید.
روایت دوم می‏گوید: وی از همان آغازِ نبرد جزء نخستین فراریان سپاه شام بود.91
اما طبری و ابن اعثم تأکید دارند که عمیر بن حباب با بهانه‏ای جنگید. از روایت این دو مورخ فهمیده می‏شود که وی پس از نبرد، از سپاه شام جدا شد؛ به این دلیل که ابراهیم، او را به ولایت کفرتوثا و طورِ عبدین گماشت؛ همان‏گونه که، ابن اثیر هم اشاره کرده است.92 دینوری بیش از دیگر مورخان بر نقش عمیر بن حباب در شکست دادن سپاه شام، به سبب انتقامِ کشته شدگان تیره‏ی قیسی در مرج راهط، تأکید کرده است.93 مسعودی نیز در این‏باره نظر دینوری را تأیید می‏کند.94
قابل ذکر است که مقدسی نام شمر بن ذی‏الجوشن را در میان کشته‏شدگان سپاه شام آورده،95 و این روایتی است که در برابر منابع تاریخی دیگر، قابل تأیید نیست؛ زیرا شمر در این نبرد شرکت نداشت.96
درباره‏ی تاریخ این جنگ، میان مورخان اختلاف وجود دارد. طبری، ابن قتیبه، ابن اثیر، ذهبی و ابن کثیر روز دهم محرم سال 67 هجری، برابر با 16 آب97 686 میلادی، را زمان وقوع این حادثه می‏دانند. امّا مسعودی، ابن اعثم و خلیفة بن خیاط، سال 66 هجری را به عنوان تاریخ آن ذکر کرده‏اند.98
به دنبال پیکار خازر، ابراهیم وارد شهر موصل شد و در آن‏جا اقامت گزید و بنابر روایت طبری و ابن اعثم، کارگزاران خود را به مناطق جزیره، قرقیسیاء، حرّان، رها، سمیساط، کفرتوثا، سنجار و میافارقین اعزام کرد. به روایت یعقوبی موصل، ارمینیه و آذربایجان زیر سلطه‏ی پسر اشتر قرار گرفت و او عمّال خویش را به آن مناطق فرستاد. به نظر ما این روایت پذیرفتنی است؛ چون این سرزمین‏ها از نظر جغرافیایی در امتداد موصل قرار دارند.99 بر این اساس برخی از روایات، به ویژه روایت دینوری،100 که مناطقی را تحت سلطه‏ی پسر اشتر قرار می‏دهد، که در همان زمان تحت فرمان عبدالملک بن مروان بودند و از نظر جغرافیایی به مرکز حکومت او نزدیک‏ترند، نمی‏پذیریم.
به طور طبیعی، پیروزی ابراهیم پیامدهایی را نزد عراقی‏ها به دنبال داشت. این پیروزی، حکومت مختار را در کوفه تثبیت کرد. این در حالی بود که عبداللّه‏ بن زبیر و برادرش مصعب، جدّیت و قاطعیتِ مختار را با تلاش‏های ابراهیم مرتبط می‏دانستند. پس از پیکار خازر نام ابراهیم، به عنوان فرمانده‏ای مشهور، آشکار گردید و عبدالملک بن مروان و رقیب سرسخت او عبداللّه‏ بن زبیر، می‏خواستند او را به سوی خود جلب کنند.
گفتنی است که پس از این جنگ، میان ابراهیم و مختار جدایی افتاد. تمام مورخان به این حقیقت اشاره کرده‏اند که ابراهیم، از مختار جدا شد و او را در برابر سرنوشت حتمی‏اش در مقابله با یورش مصعب بن زبیر و نیروهای بصری او، تنها گذاشت. داشته‏های تاریخی ما، بسیار اندک و ناکافی است، به طوری که پژوهش‏گرِ تاریخ را در کشف علل این جدایی و دادن صورت روشنی از انگیزه‏های ابراهیم، در شانه‏خالی کردن از یاریِ مختار، با مشکل مواجه می‏سازد. این جدایی و کناره‏گیری در حساس‏ترین لحظات زندگی مختار که با خطر یورش مصعب از بصره مواجه شده بود، به انجام رسید. شاید نخستین علّتی که باعث دوری جستن ابراهیم از مختار شد، جسارت مختار در برخی بدعت‏ها و بددینی‏ها بود مانند: مسأله‏ی کرسی‏ای101 که به علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام نسبت می‏داد و آن را شبیه تابوت بنی اسرائیل قرار داده بود؛ تابوتی که پرده‏داران و خادمانی داشت که دور آن را می‏گرفتند و با حریر می‏پوشاندند. این رفتار مختار موجب شد تا ابراهیم هنگام دیدار با عبیداللّه‏ بن زیاد، از برخی رفتارهای نابخردانه، بیزاری جسته و بگوید: خدایا ما را به سبب رفتار نابخردان مؤاخذه نفرما، به خدایی که جانم در دست اوست! این سنت بنی اسرائیل بود، هنگامی که رو به گوساله‏ی خویش آوردند.102
ابراهیم از فریب کاری مختار در جذب مردم به سوی خود آگاه بود. بارها به گوش پسر اشتر می‏رسید که مختار ادعای اعجاز کرده و گمان می‏کند که جبرئیل و میکائیل نزد او می‏آیند. ابراهیم می‏شنید که مختار از برخی یارانش می‏خواست که گواهی دهند فرشتگان، برای یاری او فرود آمده‏اند.103 او روایات غیبی نقل می‏کرد و ادعای پیامبری داشت،104 و کارهای شگفت‏انگیز انجام می‏داد؛105 چنان که این کارها را در پیکار سبیع106 با اشراف کوفه انجام داد و در پیکار خازر اصرار داشت که سپاه کوفه به طور یقین پیروز خواهد شد.107
در این‏جا مسأله‏ی دیگری نیز رخ داد که موجب جدایی بیش‏تر ابراهیم و مختار گردید و آن این بود که ابراهیم بر اساس اصول، ایدئولوژی و دادخواهی رفتار می‏کرد و بر همین اساس، با مختار بیعت کرده بود؛ اما برای ابراهیم روشن شد که مختار در جهت مصلحت فردی رفتار می‏کند و ابراهیم و یارانش را برای رسیدن به منافع شخصیِ خود به کار گرفته است. بسیاری از محققان، شخصیت مختار را بررسی کرده و ادعاهای وی را صحیح دانسته‏اند.108 برخی از آنان بر این باورند که او فردی فرصت طلب، چند چهره و تازه به دولت رسیده بود. گروهی دیگر تأکید دارند که وی انگیزه‏های صادقانه داشته است.109 جالب این‏جاست که بیش‏تر مورخان، به ویژه مورخان متأخر، اعتمادی به ادعاهای مختار ندارند و او را دروغ‏گو و فریب کار می‏دانند. واقعیت هر چه باشد ما درباره‏ی موضع ابراهیم نسبت به مختار، با اطلاعات پراکنده‏ای در منابع اصلی روبه‏رو هستیم.
ابن‏اعثم از زبان محمد بن اشعث کندی، که پس از پیکار سبیع به مصعب بن زبیر پناهنده شد، گزارش کرده است: ابراهیم بر منطقه‏ی جزیره چیره گشته و با مختار مخالفت می‏ورزد و امروز به جز دسته‏ای کوچک، هیچ سپاهی ندارد.110
بنا بر این گزارش، باید گفت که یکی از علت‏های جرأت مصعب بن زبیر در یورش به کوفه، پس از پناهنده شدن اشرافِ آن شهر به او، یقین او به کناره‏گیری ابراهیم از یاری مختار بود.111 این مطلبی است که ابن‏اعثم به آن اشاره کرده و می‏نویسد: مختار می‏دانست که ابراهیم از وی ضربه دیده است؛ زیرا او را رها کرده و از یاریش دست برداشته است.112
بدون شک وقتی به مختار گزارش رسید که مصعب بن زبیر، به تحریک برخی کوفیان، برای حمله به کوفه آماده می‏شود، از ابراهیم درخواستِ یاری و مساعدت نمود. او به روشنی می‏دانست که جایگاهش، در برابر هم‏پیمانیِ کوفیان با مصعب، بدون حمایت ابراهیم، به مخاطره خواهد افتاد. آنچه وی از آن ترس داشت رخ داد؛ زیرا نیروهایش در پیکار مذار،113 در برابر نیروهای مصعب بن زبیر، شکست خوردند و احمر بن شمیط، فرمانده‏ی مشهور مختار، در این جنگ کشته شد. علی‏رغم نامه‏نگاری مختار برای ابراهیم و یاری خواستن از او، تا وی را از شکست حتمی نجات دهد، ابراهیم سکوت اختیار کرد و هیچ واکنشی نشان نداد و مختار را در حالی که مرگ او به دست مصعب حتمی بود، به حال خود واگذاشت. ابن اعثم سخن صریحی را از زبان مختار آورده که چشم به کمک ابراهیم دوخته، می‏گوید: عجب مصیبتی است امروز، ای کاش ابراهیم در کنارم بود؛ اما او مرا رها کرد و من چاره‏ای جز تن دادن به مرگ ندارم.114
طبری اشاره دارد که برخی یاران مختار وقتی متوجه سستی ابراهیم در حمایت از او شدند، وی را رها کرده و به مختار پیوستند؛ افزون بر این، آنان در جنگ با سپاه مصعب نیز شرکت جستند.115 پس از کشته شدن مختار در کوفه، تمام عراق و توابع آن زیر سیطره‏ی زبیریان در آمد. در این هنگام، مصعب لازم دید که به ابراهیم نامه بنویسد و او را به سوی خود جذب کند. بنا بر روایت ابن‏اعثم، مصعب ابتدا به پسر مالک اشتر، نامه نوشت. او متن نامه را آورده که در آن از کشته شدن مختار یاد کرده و ابراهیم را، ضمن دادن امان، به بیعت با خویش دعوت می‏کند. در صورت پاسخ مثبت به دعوت مصعب، سرزمین جزیره و آنچه از سرزمین مغرب، که با شمشیر بر آن دست یافته است، تا زمانی که آل زبیر حکومت دارند، در اختیار ابراهیم باشد.116 بلاذری نیز روایت کرده است که مصعب بن زبیر با ابراهیم مکاتبه کرد. روایت طبری و بلاذری با آنچه ابن اعثم نقل کرده، تفاوتی در مضمون ندارد، گر چه در برخی الفاظ با هم مختلف‏اند.117 دینوری روایتی مخالف با آنچه مورخانِ یاد شده گزارش کرده‏اند، آورده است؛ او می‏نویسد: این ابراهیم بود که پس از اطمینان از شکست و کشته شدن مختار، به مصعب نامه نوشت و از او امان خواست.118
به نظر ما، روایت دینوری پذیرفتنی نیست؛ زیرا ابراهیم مجبور به نوشتن نامه به مصعب و درخواست امان از وی نبود، چون در موضع ضعیفی قرار نداشت و عبدالملک بن مروان، خلیفه‏ی اموی، دوست داشت فرماندهی هم‏چون ابراهیم را به سوی خود جلب کند. او تلاش خود را به کار گرفت، اما در برابر اصول‏گرایی ابراهیم شکست خورد.
از سوی دیگر درمی‏یابیم که عبدالملک دنبال فرصت بود تا اوضاع عراق با کشته شدن مختار، آشفته و بحرانی گردد. از این‏رو به ابراهیم، نامه نوشت. متن نامه‏ی او چنان‏که مورخان نخستین آورده‏اند، در سبکِ نگارش، از آغاز تا پایان همانند نامه‏ی مصعب بن زبیر است. خلیفه‏ی اموی بر شایستگی آل مروان در حکومت، تأکید دارد و پسر مالک اشتر را به فرمان‏برداری از خود دعوت می‏کند. او پیشاپیش ابراهیم را تطمیع کرده که در صورت پذیرش، عبدالملک تمام سرزمین مشرق و هر جا که او بر آن سلطه دارد، تا زمانی که آل مروان حکومت دارند، در اختیار ابراهیم باشد.119
ابراهیم نظر یاران و سربازان خویش را، در برابر این تحولات، جویا شد؛ زیرا این مسأله شخصی نبود، بلکه برای همه‏ی آنها اهمیّت داشت. او نامه‏ی مصعب و عبدالملک و پیشنهادهای آنان را به یارانش نشان داد. اطرافیان او بر یک رأی هم داستان نبودند؛ گروهی پیشنهاد پیوستن به عبدالملک را داشتند و گروهی، خواستار پیوستن به مصعب بودند.120 ابراهیم توانست موضع قاطع خویش را با اعلان نظرِ روشن، نشان دهد. او تصمیم گرفت که به مصعب بن زبیر بپیوندد، با این استدلال که شهر و عشیره‏اش در عراقند و تمام زندگی او در آنجا سپری شده و نمی‏تواند به آسانی تمام این ارزش‏ها را فراموش کرده، به عنوان پیشتیبانِ عبدالملک بن مروان، به او بپیوندد. از سوی دیگر، پیوستن به شامیان را جایز نمی‏دانست، چون در پیکار خازر آنان را آزرده و بر جان خود امنیت نداشت.121 شاید پاسخ او به یارانش، دیدگاه وی را در این موضوع، روشن سازد. او خطاب به آنها گفت: قبیله‏ای در شام نیست مگر این‏که من با آن درگیر شده و مردانشان را در جنگ با عبیدالله بن زیاد کشته‏ام. بنابراین با کسی که سرزمینی به جز سرزمین من و طایفه‏ای به جز طایفه‏ی من برگزیند، همراه نخواهم بود و پیوستن به عراق را بیش‏تر دوست داشته و با آن خو گرفته‏ام.122 از این نقطه نظر، ابراهیم پسر اشتر، طرفی را برگزید که با مواضع پیشین او متناقض نبوده و او را در کشمکش، با اصول و سیره‏ی قبلی قرار ندهد. از این‏رو، به کوفه رفت و با مصعب بن زبیر بیعت کرد. مصعب او را نزدیک خود نشاند و به او خلعت بخشید و دستور داد هدایای نفیسی به او بدهند و وی را به منزلش روانه کرد. مصعب، گزارش این مسأله را به برادرش عبدالله بن زبیر نوشت، او بسیار خوشحال گردید.123
با پیوستن ابراهیم به مصعب، قدرت زبیریان در عراق افزایش یافت و دولت عربی به صورت زیر تقسیم گردید: موصل، جزیره، عراق، حجاز، یمن، ارمینیه و آذربایجان در قلمرو ابن زبیر، و شام، مصر و مغرب نیز در تصرف عبدالملک بن مروان قرار گرفت.124
ابراهیم جزء نزدیکان و افراد برجسته‏ی مصعب بن زبیر و از کسانی بود که در اداره‏ی عراق به او اعتماد می‏شد. منابع نخستین ما می‏گویند: هنگامی که مصعب بن زبیر درگیر خاموش کردن فتنه‏ی زبیریان و مروانیان در بصره بود، ابراهیم را والی کوفه قرار داد.125 هم‏چنین کوفیان در امور مهم، ابراهیم را به عنوان واسطه‏ی نزد مصعب، برمی‏گزیدند؛ چنان که مسأله‏ی زندانی شدن عبیدالله بن حرّ، اتفاق افتاد و مصعب پس از آن که نقطه نظر ابراهیم را فهمید، با درخواست وی موافقت کرد.126
در این‏که آیا ابراهیم پس از بیعت با مصعب، والی موصل باقی ماند یا نه؟ خبر دقیقی وجود ندارد و گزارش‏های تاریخی در این‏باره، اختلاف دارند. بنابر روایت بلاذری، مصعب، ابراهیم را از ولایت موصل عزل و مهلب بن ابی‏صفره را جانشین او کرد. بنابر روایت دیگری مصعب، ابراهیم را بر ولایت موصل گماشت و مهلب را که با وضعیت خوارج آشناتر بود، به جنگ آنان فرستاد.127 این در حالی است که طبری می‏نویسد: هنگامی که عبدالملک بن مروان در سال 71 هجری راهی پیکار با مصعب شد، پسر اشتر، والی موصل و جزیره بود.
این نشان می‏دهد که ابراهیم به موصل بازگشته و به عنوان والی آن منطقه، ابقاء شده است.128
وضعیت دولتِ عربی که به دو منطقه‏ی مستقل تجزیه شده بود، برای شخص دوراندیشی مثل عبدالملک بن مروان، خوشایند نبود. تمام منابعِ متقدم و متأخر اتفاق نظر دارند که عبدالملک همه‏ی یاران و افراد مورد اعتماد خویش را گرد آورد و نظر آنها را درباره‏ی این وضعیت دولت عربی، جویا شد. همه عزمِ خود را جزم کردند که مسأله را به صورت نظامی پایان دهند؛ چه به سود امویان باشد و چه به سود زبیریان. از این‏رو، عبدالملک سپاه نیرومندی را تدارک دید و به عراق یورش برد تا ابتدا به مصعب بن زبیر حمله کند و سپس در مکّه به برادرش عبدالله.129 این تدابیر از چشم و گوش مصعب، پنهان نبود. از این‏رو، بار دیگر برای رویارویی با عبدالملک آماده گشت و از کوفه بیرون رفت و در ده فرسخی آن اردو زد تا مردم در آنجا به او بپیوندند و عبدالملک را شکست دهند.130
در این‏جا مسأله‏ای پدید می‏آید که افرادِ پیش از مصعب بن زبیر نیز با آن مواجه بودند و آن سستی عراقیان و شانه خالی کردن آنها از جنگ بود. مورخان نخستین، علل مستقیم و توجیه‏های لازم این کناره‏گیری را به ما ارائه نداده و فقط به اشاره‏های پراکنده‏ای بسنده می‏کنند. در عین حال، بر پژوهنده است که این اشارات پراکنده را گرد آورد به اندیشه‏ی روشنی دست یابد. شایان توجه است که یکی از علّت‏های اصلی، که مورخان بر آن تأکید دارند، روشی است که عبدالملک اموی به کار گرفت تا با تطمیع افراد و خریدن آنها و وعده‏ی مال و منصب، شخصیت‏ها را به خود جذب کند. البته علّت‏های فرعی هم وجود داشت: از جمله خستگی مردم عراق از جنگ، و وضعیت بحران زده‏ی سیاسی‏ای که شهر آنها را فرا گرفته بود، و آنان خواهان عافیت و ثبات جامعه بودند. افزون بر این، مردم عراق از سیاست خونین مصعب بن زبیر در برابر یارانِ مختار و فتنه‏ی زبیریان و مروانیان در بصره، ناخشنود بودند. آنان همگی به این نتیجه رسیدند که مصعب را در برابر سرنوشت قطعی‏اش به حال خود رها کنند؛ به جز ابراهیم که به او وفادار ماند و قربانی دیدگاه تنگ‏نظرانه‏ی او گردید. البته شایان ذکر است که یکی از یاران مختار هم در کشتن مصعب، مشارکت جست در حالی که شعار می‏داد: یا لثارات المختار،131 که نشان می‏دهد کُنده‏ی سوزان انتقام، خاموش نشده و مصعب بدون توجیه لازم برای خود، دشمنانی آفریده بود.
در هر حال، عبدالملک همان سیاستِ معاویه را پیش گرفت و با اشراف عراق، به ویژه اشراف کوفه، مکاتبه کرد و به آنها وعده‏ی ریاست و ثروت داد. در صدر کسانی که به آنها نامه نوشت، ابراهیم پسر اشتر بود. او پس از دریافت نامه، آن را نزد مصعب برد و او نامه را گشود. عبدالملک، خطاب به ابراهیم چنین نوشته بود: من می‏دانم که تو از ترس سرزنش دیگران، فرمان‏برداری از من را رها کرده‏ای؛ خود و افراد تحت فرمانت به سوی من بیا که منطقه‏ی فرات و آنچه با آب آن سیراب می‏شود، در اختیار توست. والسلام.132
پژوهنده‏ی تحولاتِ سال 72 هجری، در برابر غفلت و بی‏توجهی مصعب بن زبیر، نسبت به آنچه برای علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام و فرزندانش و مختار ثقفی با مردم عراق، به ویژه کوفیان رخ داد، شگفت زده می‏شود. مصعب در دو مورد سهل‏انگاری کرد؛ یکی در مواجهه با نامه‏ی عبدالملک به اشراف کوفه و دیگری اعزام مهلب بن ابی‏صفره به جنگ با خوارج ازارقه، در حالی که پیشنهاد مهلب این بود که کنار او بماند و نیروهای وی را در نبردِ با عبدالملک، تقویت کند.133 مصعب مأموریت ضربه زدن به عبدالملک را نادیده گرفت، در حالی که می‏توانست کسانی را که عبدالملک به آنها نامه نوشته بود، گردن بزند یا حدأقل آنها را تا روشن شدن موضعشان زندانی کند. اما مصعب، پیشنهاد ابراهیم را رها کرد و اشراف کوفه را به حال خود واگذاشت تا هر چه می‏خواستند، انجام دهند. ابراهیم در برابر خیره‏سری مصعب، از وی خواست در هنگام نبرد، اشراف کوفه را به یاری او اعزام نکند.134
عبدالملک با سپاه پرشمار خویش در مسکن اردو زد. اشراف کوفه نیز از تاریکی شب استفاده کرده و به اردوگاه او پیوستند و علاوه بر نیروی موجودِ سپاه شام، به شمار آن بر ضدّ مصعب افزودند. مصعب پس از، از دست دادن فرصت، به ابلهانه بودن نظر خود پی برد. از سوی دیگر تیره‏ی ربیعه نیز موضع بی‏طرفانه‏ی خود را کنار نهاده و با عبدالملک همراه شدند؛ در نتیجه مصعب نومید گردید.135 دو سپاه در حالی با هم روبه‏رو شدند، که ابراهیم در خطّ مقدم سپاه مصعب، قرار داشت؛ او به گونه‏ای جنگید که تاکنون کسی مانند آن را ندیده بود.136 پسر اشتر با مقاومتی که از خود نشان داد توانست، سپاه شام را به عقب براند. نبرد وی نزدیک بود که ماجرا را به سود سپاه عراق خاتمه دهد؛ اما مصعب، عتّاب بن ورقاء را که به عبدالملک نامه نوشته بود، به یاری ابراهیم فرستاد و او با فریب و نیرنگ، ابراهیم را تنها در میان میدان رها کرد. در نتیجه جنگ‏جویان اموی دور او حلقه زدند و سرش را از بدن جدا نمودند و آن را نزد عبدالملک فرستادند. او این را نخستین نشانه‏ی پیروزی به شمار آورد. مصعب به همراه پسرش عیسی و شمار اندکی از یارانش تنها ماندند. او از فرماندهان کوفی مانند: قطن بن عبدالله حارثی، حجار بن ابجر و محمد بن عبدالرحمن بن سعید خواست که برای نبرد با شامیان پیش‏روی کنند، امّا آنها حرکتی نکردند. خیانت آنان نسبت به مصعب و درستی رأی ابراهیم آشکار گردید. در این هنگام بود که مصعب می‏گفت: کجاست ابراهیم! امروز دیگر او در کنار من نیست.137 او در این جنگ به استقبال مرگ رفت و امان‏نامه‏ی عبدالملک به او و پسرش را نپذیرفت. مصعب جنگید تا کشته شد و سر او را برای عبدالملک بردند، خلیفه‏ای که توانست عراق و توابع آن را ضمیمه‏ی دولت خویش سازد.
مورخان درباره‏ی تاریخ کشته شدن ابراهیم در دیر جاثلیق اختلاف دارند. در حالی که طبری سال 71 هجری را زمانِ کشته شدن او دانسته،138 ابن عساکر، ابن سعد، مسعودی، دینوری و دائرة المعارف اسلامی، سال 72 هجری را نوشته‏اند.139 این تاریخ به نظر ما منطقی‏تر می‏آید؛ زیرا با حوادث بعدی، به ویژه با روند محاصره‏ی عبدالله بن زبیر و کشته شدن او سازگارتر است.

پي نوشت ها :
 

*دانش‏آموخته‏ی حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری تاریخ اسلام
1. این نوشتار ترجمه‏ی مقاله‏ای است با عنوان «دور ابراهیم بن مالک الاشتر النخعی فی احداث العراق السیاسیة آبان الحکم الاموی، 66 ـ 72 هجری» تألیف دکتر خلیل شاکر حسین که در نشریه‏ی المؤرخ العربی، شماره‏ی 27، سال 1406 هجری سال دوازدهم، در بغداد منتشر شده است.
2. دائرة المعارف الاسلامیة، ماده‏ی ابراهیم، ص 1011 به زبان فرانسوی؛ عبدالامیر دیکسون، بررسی سیاسی خلافت اموی، ص 170؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 49 به بعد.
3. در منابع نخستین به حضور ابراهیم در پیکار صفین و گرفتن پرچم به دستور پدرش مالک، تصریح شده است. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ص 603. (مترجم)
4. نباید میان ابراهیم نخعی، پسر مالک اشتر با ابراهیم نخعی، محدّث مشهوری که در خدمت آل مروان بود و نام پدرش یزید بن اسود است، به سبب تشابه اسمی خلط نمود. درباره‏ی ابراهیم نخعیِ محدّث، ر. ک: ابن قتیبه، المعارف، ص 463؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 279. (مترجم).
5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 57.
6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 337. یاقوت حموی می‏نویسد: خازر، نهر میان اربل و موصل را گویند و آن جایی است که در زمان مختار، بین عبیداللّه‏ بن زیاد و ابراهیم بن مالک اشتر نخعی نبردی درگرفت و عبیداللّه‏ فاسق در سال 66 هجری کشته شد. (مترجم)
7. ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج 6، ص 175؛ ابن عبدربه اندلسی، عقد الفرید، ج4،ص377.
8. طبری، همان، ج 6، ص 16؛ ابن اعثم، همان، ج 6، ص 96؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 385؛ ابن اثیر، همان، ج 4، ص 55.
9. طبری، همان، ج 6، ص 15؛ ابن اعثم، همان؛ بلاذری، همان.
10. طبری، همان، ص 16؛ ابن اعثم، همان، ص 96 ـ 97؛ بلاذری، همان، ص 386.
11. طبری، همان؛ بلاذری، همان؛ ابن اعثم، همان؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
12. طبری، همان، ص 17؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان. گفتنی است که در نامه‏ی قبلی محمد حنفیه وصف مهدی نبود و همین امر موجب شد که ابراهیم در اصالت نامه‏ی دوم تردید کند. (مترجم)
13. طبری، همان؛ ابن اثیر، همان.
14. طبری، همان؛ ابن اثیر، همان.
15. طبری، همان؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان.
16. ابن اثیر، همان.
17. ابوحنفیه دینوری، الاخبار الطوال، ص 427.
18. همان.
19. ابن اعثم، همان، ص 98.
20. همان.
21. طبری، همان، ص 17؛ ابن اثیر، همان، ص 216.
22. طبری، همان.
23. ابوالعباس المبرد، الکامل فی اللغة و الادب، ج 3، ص 90.
24. عبدالامیر دیکسون، همان، ص 75.
25. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 258؛ طبری، همان، ص 14.
26. طبری، همان، ص 18؛ ابن اعثم، همان، ص 98؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
27. طبری، همان، ص 19؛ ابن اعثم، همان، ص 99؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
28. ابن اعثم، همان، ص 100؛ طبری، همان، ص 18 ـ 19؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 58 ـ 59.
29. سبیع، محلّه‏ای است که حجّاج بن یوسف ثقفی در آن‏جا سکنی گزید. معجم البلدان، ج 3، ص 187.
30. طبری، همان، ج 6، ص 18. در کتاب طبری به جای بنشر، کلمه‏ی بشر آمده است؛ به نظر می‏رسد بشر درست است و بنشر در متن مقاله، اشتباه تایپی است. (مترجم)
31. طبری، همان، ص 19؛ ابن اعثم، همان، ص 101؛ بلاذری، همان، ص 389 به بعد؛ ابن اثیر، همان، ص 57.
32. ابن اعثم، همان، ص 101؛ طبری، همان، ص 19؛ ابن اثیر، همان، 57، با تغییرات انداکی در عبارات وارده در نوشته‏ی ابن اثیر؛ بلاذری، همان، ص 389.
33. طبری، همان، ص 20؛ ابن اعثم، همان، ص 102؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 57.
34. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
35. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 389.
36. ابن اعثم، همان، ص 101.
37. دینوری، همان، ص 427.
38. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
39. ابن اعثم، همان، ص 102.
40. همان؛ طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
41. عبدالامیر دیکسون، همان، ص 73.
42. طبری، همان، ص 21؛ ابن اعثم، همان، ص 103؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
43. طبری، همان، ص 21؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
44. طبری، همان، ص 21 و 22؛ ابن اعثم، همان، ص 103؛ بلاذری، همان، ص 391؛ ابن اثیر، همان، ص 58 و 59.
45. طبری، همان، ص 22؛ ابن اعثم، همان، ص 104؛ ابن اثیر، همان، ص 59.
46. همان.
47. ابن اعثم، همان، ص 104.
48. طبری، همان، ص 22؛ ابن اثیر، همان، ص 59؛ ابن اعثم، همان، ص 105.
49. ابن اعثم، همان، ص 105؛ طبری، همان، ص 23. با اندکی تفاوت در شمار نیروهای والی کوفه.
50. طبری، همان، ص 22 و 23؛ بلاذری، همان، ص 391 و 392.
51. چون بخش زیادی از نیروهای مختار را موالی ایرانی تازه مسلمان، تشکیل می‏دادند؛ واژه‏ی دیلم، کنایه از کافر دانستن آنها دارد تا احساسات عرب‏ها را بر ضدّ آنان برانگیزند. (مترجم)
52. طبری، همان، ص 24؛ ابن اعثم، همان، ص 107.
53. طبری، همان، ص 26 و 27؛ ابن اعثم، همان، ص 107.
54. برای آگاهی از جزییات دقیق این واقعه، ر. ک: ابن اعثم، همان، 110 و 111؛ ابن اثیر، همان، ص 63 به بعد.
55. طبری، همان، ص 29 ـ 32؛ دینوری، همان، ص 429؛ ابن اعثم، همان، ص 112؛ ابن اثیر، همان، ص 68.
56. ابن اعثم، همان، ص 116؛ بلاذری، همان، ص 393؛ ابن اثیر، همان، ص 70.
57. طبری، همان، ص 34؛ ابن اعثم، همان، ص 139؛ بلاذری، همان، ص 395؛ دینوری، همان، ص 429.
58. طبری، همان، ص 38 ـ 40؛ ابن اعثم، همان، ص 139 ـ 143؛ بلاذری، همان، ص 395؛ ابن اثیر، همان، ص 72.
59. طبری، همان، ص 40 و 41.
60. ابن اعثم، همان، ص 148؛ بلاذری، همان، ص 396.
61. دینوری، اسامی قبایل شورشی را آورده است. دینوری، همان، ص 437 و 438. (مترجم)
62. ابن اعثم، همان، ص 149؛ طبری، همان، ص 46؛ ابن اثیر، همان، ص 75.
63. طبری، همان، ص 47؛ ابن اعثم، همان، ص 149؛ بلاذری، همان، ص 397؛ ابن اثیر، همان، ص 75.
64. همان.
65. جزییات این واقعه در کتاب طبری، ص 48 به بعد موجود می‏باشد. ابن اعثم، همان، ص 150؛ بلاذری، همان، ص 397؛ ابن اثیر، همان، ص 74 به بعد.
66. ابن اثیر، همان، ص 82.
67. طبری، همان، ج 6، ص 81؛ ابن اعثم، همان، ج 6، ص 159؛ بلاذری، همان، ج 6، ص 423؛ ابن اثیر، همان، ج 4، ص 82.
68. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ دینوری، همان، ص 432 و 433؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 97؛ ابن خیاط، همان، ص 164؛ بلاذری، همان، ص 423.
69. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ ابن اثیر، همان، ص 87؛ دینوری، همان، ص 433.
70. مسعودی، همان، ج 3، ص 97. مسعودی در کتاب دیگری منطقه‏ی درگیری را زاب، در سرزمین موصل، گزارش کرده است. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 270. (مترجم)
71. گویا خلطی صورت نگرفته است؛ زیرا یاقوت در معرفی منطقه‏ی خازر می‏نویسد: و هو نهر بین اربل و الموصل ثمّ بین الزاب الاعلی و الموصل. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 337. بنابراین هر کدام از خازر یا زاب را نام ببریم محل وقوع جنگ به شمار می‏روند. (مترجم)
72. مقدسی، البدء و التاریخ، ج 2، ص 22. گفتنی است که در دائرة المعارف الاسلامیه، ص 1012 در ماده‏ی ابراهیم، وقوع جنگ را در خازر ذکر می‏کند؛ امّا سپس دچار اشتباه بزرگی شده و می‏نویسد: بالقرب من المدائن بدون تعیین این‏که کدام مدائن مراد است.
73. یاقوت حموی، همان، ج 2، ص 337.
74. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ بلاذری، همان، ص 421؛ ابن اثیر، همان، ص 101 و 102.
75. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 174؛ دینوری، همان، ص 432؛ ابن اثیر، همان، ص 261.
76. دینوری، همان، ص 432.
77. دینوری می‏نویسد: عمیر بن حباب به ابراهیم گفت: هنگامی که وارد اردوگاه تو شدم غم مرا فرا گرفت؛ زیرا تا خود را به تو رساندم هیچ کسی را ندیدم که به زبان عربی سخن بگوید (همه ایرانی بودند) دینوری، همان، ص 432. (مترجم)
78. طبری، همان، ص 86.
79. ابن اعثم، همان، ص 175.
80. مرج راهط منطقه‏ای نزدیک دمشق است که در سال 64 یا 65 هجری، جنگی میان قیسیان و یمانیان اتفاق افتاد. در این جنگ، ضحاک بن قیس فهری که مخالف مروانیان بود، کشته شد و مروان به قدرت رسید. در این‏باره ر. ک: معجم البلدان، ج 3، ص 21؛ محمد سهیل طقّوش، دولت امویان، ص 72 و 73. (مترجم)
81. دینوری، همان، ص 431 و 433.
82. طبری، همان، ص 87؛ ابن اعثم، همان، 175؛ بلاذری، همان، ص 424؛ ابن اثیر، همان، ص 102.
83. همان.
84. شمار سپاه شام 60000 یا 80000 نفر، در برابر سپاه 12000 نفری یا اندکی بیش‏تر سپاه کوفه، تخمین زده شده است. همان.
85. همان.
86. ابن اعثم، همان، ص 178.
87. طبری، همان، ص 90؛ دینوری، همان، ص 295؛ بلاذری، همان، ص 424.
88. سید محسن امین عاملی، أصدق الاخبار فی الأخذ بالثأر، ص 109.
89. ابن اعثم، همان، ص 181؛ طبری، همان، ص 90؛ دینوری، همان، ص 433؛ مقدسی، همان، ص 21؛ بلاذری، همان، ص 424؛ دائرة المعارف الاسلامیة، ص 1011.
90. همان؛ یعقوبی، همان، ص 259.
91. بلاذری، همان، ص 425.
92. طبری، همان، ص 90؛ ابن اعثم، همان، ص 181؛ ابن اثیر، همان، ص 105.
93. دینوری، همان، ص 432 و 433. دینوری افزون بر نقش انتقام‏جویانه‏ی عمیر، بر انتصاب او از سوی ابراهیم، بر ولایت کفرتوثا تصریح کرده است. دینوری، همان، ص 434. (مترجم)
94. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 98.
95. مقدسی، همان، ج 2، ص 21.
96. به روایت دینوری، شمر جزء کسانی بود که از ترس مختار فراری بودند و پس از پیکار خازر، به دست احمر بن شمیط دستگیر و کشته شد و سر او را برای مختار و به دستور وی برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستادند. دینوری، همان، ص 438 و 444 ـ 445. طبری کشته شدن شمر را پیش از پیکار خازر، نقل کرده است. طبری، همان، ج 6، ص 53. (مترجم)
97. آب از ماه‏های تقویم اسکندرانی، منسوب به اسکندر مقدونی است که به آن «تقویم سریانی» و «تقویم سلوکی» نیز گفته‏اند. این تقویم در برخی کشورهای خاورمیانه از جمله در ترکیه و سوریه، تقویم رسمی و ملی به شمار می‏آید. دوازده ماه این تقویم، بنابر شعری که در نصاب الصبیان آمده است؛ عبارت‏اند از:
1. دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط، آذار و نیسان و ایار است
2. حزیران و تموز و آب و ایلول نگه دارش که از من یادگار است.
3. ابوالفضل نبئی، گاهشماری در تاریخ، ص 63 ـ 66. (مترجم)
98. خلیفة بن خیاط، همان، ص 164.
99. ابن اعثم، همان، ص 182؛ دینوری، همان، ص 434؛ یعقوبی، همان، ج 2، ص 259.
100. دینوری، همان، ص 434.
101. طبری، همان، ج 6، ص 85. گفتنی است، طبری پس از نقل چند روایت درباره‏ی کرسی، که برخی مدعی بودند کرسی‏ای است که علی علیه‏السلام در مسجد کوفه بر آن می‏نشست و میان مردم داوری می‏کرد، در پایان می‏نویسد: این ادّعاها، کار عبداللّه‏ بن عوف بود که به مختار نسبت می‏داد؛ امّا مختار از او بی‏زاری می‏جست. (مترجم)
102. بلاذری، همان، ص 416 به بعد؛ طبری، همان، ص 82 ـ 85؛ ابن اثیر، همان، ص 97 ـ 98.
103. بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساخته‏ی دشمنان مختار ـ از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند ـ دانسته‏اند، که پس از مرگش به وی نسبت داده‏اند. محققان معاصر بر این باورند که فرقه‏ی کیسانیه نیز پس از وفات مختار پدید آمده است. در این‏باره ر.ک: سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 105 ـ 110؛ علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 343؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 12، ص 135. برای آگاهی بیش‏تر درباره‏ی مختار ر.ک: سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار بن ابی‏عبید ثقفی، ص 109 ـ 159؛ سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 93 ـ 95. (مترجم)
104. هاجسن، یکی از مستشرقان، معتقد است بیش‏تر این ادعاها پس از مرگ مختار به او نسبت داده شده است. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 531 و 532 به نقل از Hadgson, How did the early shia Become sectarian, P.3.(مترجم)
105. مقدسی، همان، ص 22؛ بلاذری، همان ،ص 425؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 401.
106. پیکار سبیع، درگیری مختار با شورشیان کوفه است که با همکاری ابراهیم پسر اشتر سرکوب شد. طبری، همان، ج 6، ص 45 ـ 50؛ یاقوت حموی، همان، ج 2، ص 99. (مترجم)
107. طبری، همان، ص 85؛ بلاذری، همان، ص 399 و 420.
108. عبدالامیر دیکسون، همان ،ص 54 به بعد.
109. فاروق عمر فوزی، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، فصل مربوط به حرکت مختار.
110. ابن اعثم، همان، ص 185.
111. دائرة المعارف الاسلامیة، ماده‏ی ابراهیم، ص 1012. (فرانسوی)
112. ابن اعثم، همان، ص 187.
113. یاقوت حموی، همان، ج 5، ص 88 . مذار، منطقه‏ای است در میسان که بین واسط و بصره قرار دارد و درگیری مصعب بن زبیر، که منجر به کشته شدن احمر بن شمیط شد، در این مکان رخ داد. (مترجم)
114. ابن اعثم، همان، ص 190.
115. طبری، همان، ص 95.
116. طبری، همان، ص 111.
117. بلاذری، همان، ص 341؛ ابن اعثم، همان، ص 190.
118. دینوری، همان، ص 450.
119. ابن اعثم، همان، ص 201؛ طبری، همان، ص 111.
120. طبری، همان، ص 111.
121. همان، ص 112.
122. ابن اعثم، همان، ص 201.
123. همان، ص 202.
124. همان.
125. همان، ص 256.
126. همان، ص 220.
127. بلاذری، همان، ص 332.
128. طبری، همان، ص 114.
129. ابن اعثم، همان، ص 263.
130. همان.
131. طبری، همان، ج 6، ص 159؛ زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات، ص 531؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 145.
132. زبیر بن بکار، همان، ص 528.
133. ابن اثیر، همان، ص 104 ـ 107.
134. زبیر بن بکار، همان، ص 528 و 529.
135. همان، ص 528 ـ 530؛ مسعودی، همان، ص 106.
136. ابن اعثم، همان، ص 265.
137. زبیر بن بکار، همان، ص 529؛ طبری، همان، ج 6، ص 158.
138. طبری، همان.
139. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 58، ص 241.

منابع:
ـ آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه (بیروت، دار الاضواء، 1403 ق)
ـ ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف دقاقه (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق/1995م).
ـ ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح (بیروت، دار الندوة الجدیدة، بی‏تا).
ـ ابن بکار، زبیر، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی العانی (قم، منشورات الشریف الرضی، 1416 ق/ 1374 ش).
ـ ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز (بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415 ق/1995م).
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق/1990م)
ـ ابن عبدربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق علی شیری (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1409ق/1989م).
ـ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری (بیروت، دارالفکر، 1415ق).
ـ ابن قتیبه، عبداللّه‏ بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه (قم، منشورات الشریف الرضی، 1415ق/1373ش)
ـ امین عاملی، سید محسن، أصدق الاخبار فی الأخذ بالثأر (بیروت، دارالعالم الاسلامی، 1401ق/1981م).
ـ امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب (بیروت، دارالکتاب العربی، 1379ق).
ـ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلی (بیروت، دارالفکر، 1417ق/1996م)
ـ جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، (قم، انتشارات دلیل، 1380).
ـ حموی، یاقوت بن عبداللّه‏، معجم البلدان (بیروت، دار صادر، بی‏تا).
ـ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، (بی‏جا، بی‏نا، 1413 ق).
ـ دیکسون، عبدالأمیر، بررسی سیاسی خلافت اموی، ترجمه‏ی گیتی شکری (تهران، انتشارات طهوری، 1381).
ـ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عصام محمد الحاجّ علی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1421ق/2001م).
ـ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلا، تحقیق شعیب ارناؤوط و مأمون صاغرجی (بیروت، مؤسسة الرساله، 1413 ق).
ـ رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378).
ـ شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375).
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دار التراث، بی‏تا).
ـ طقّوش، محمد سهیل، دولت امویان، ترجمه‏ی حجت اللّه‏ جودکی (قم، پژوهشکده‏ی حوزه و دانشگاه، 1380).
ـ طوسی، محمد حسن، اختیار معرفة الرجال، تحقیق میرداماد و دیگران (قم، مؤسسة آل‏البیت علیهم‏السلام ، 1404 ق).
ـ فوزی، فاروق عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین (بیروت، بی‏نا، 1980 م)
ـ مبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغة و الادب، تحقیق عبدالحمید هنداوی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419ق/1999م).
ـ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبداللّه‏ اسماعیل الصاوی (قم، موسسة نشر منابع الثقافة الاسلامیه، بی‏تا).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید (قاهره، 1384ق/1964م).
ـ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (بی‏جا، مکتبة الثقافة الدینیه، بی‏تا).
ـ منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام هارون، ترجمه‏ی پرویز اتابکی (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375).
ـ نبئی، ابوالفضل، گاهشماری در تاریخ (تهران، سمت، 1381).
ـ یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی (بیروت، دار صادر، بی‏تا).